زندگی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
جی پی اس ردیاب ماشین
ال ای دی هدلایت زنون led
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ترانه و آدرس alinda.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 20
بازدید کل : 1473
تعداد مطالب : 9
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
آرشاین

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 5 ارديبهشت 1395برچسب:, :: 16:26 :: نويسنده : آرشاین

روزی فرهاد و هوشنگ داشتن توی آسایشگاه کنار استخر قدم میزدن ناگهان فرهاد خودش رو به قسمت عمیق استخر پرت میکنه هوشنگ هم که میبینه جون فرهاد در خطره می ره و نجاتش میده رءیس آسایشگاه وقتی این اتفاق رو میبینه به هوشنگ میگه:دو تا خبر دارم یکی خوب یکی بد خبر خوب اینکه شما میتونی بری خونتون چون با نجات دادن جون مریضی نشون دادی که عقلت سره جاشه و خبر بد اینکه بیماری رو که نجات دادید بلافاصله وقتی از استخر بیرون اومدن با کمربند و حوله ی حمومشون خودشونو دار زدن و الان خبر دار شدیم که مردن.هوشنگ گفت:اونو که من کردم خواستم خشک شه

.

.

حالا کی میتونم برم خونمون؟

 
یک شنبه 5 ارديبهشت 1395برچسب:, :: 16:22 :: نويسنده : آرشاین

همیشه آرزو داشتم دکتر مامایی بشم که وقتی از اتاق عمل دربیام به پدر بچه بگم:خیلی متاسفم بچه تون ناقصه دندون نداره

 
جمعه 23 بهمن 1394برچسب:, :: 18:1 :: نويسنده : آرشاین

از یکی می پرسند نمی خواستی بری قطار حرکت کرد اون یارو گفت:کجا می خواد بره بلیتش دست منه

 
جمعه 23 بهمن 1394برچسب:, :: 17:54 :: نويسنده : آرشاین

ما امروز سرود می خوندیم جایی که می گفت:دختری که پدر رو ندید و آغوش پدر نچشید رو همه اشتباه گفتن همه خندیدیم وسط ریتم آهنگ می دونید همه چی گفتن؟

گفتن:دختری که پدر شد و آغوش پدر نچشید هیچی دیگه همه روده بر شدیم 

بخندید ضایع نشم زبان درازیزبان درازیزبان درازی

 
جمعه 16 بهمن 1394برچسب:, :: 16:58 :: نويسنده : آرشاین

یه همکلاسی داشتیم اسمش باقر باقری بود استاد همیشه اول فامیلو می گفت بعد اسمو وقتی برای اولین بار صدازد گفت باقری باقر بیاد به حرکت زیگزاکی رفت کنار تخته استاد گفت چته اونم گفت خودتون گفتین باقری با...قربیاد هیچی دیگه 

.

.

.

.

کل کلاس منفجرشد

 
جمعه 16 بهمن 1394برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : آرشاین

منم بک زمانی می خواستم دکتر بشم

.

.

.

.

.

.

ولی دیدم اگه روزی 20 تا مریض برام بیاد باید روزی20تابستنی بخورم چوبشو بکنم تو حلقشوم

.

.دیدم نمی شه خودم داغون میشم واسه همین نظرم عوض شد

 
شنبه 21 آذر 1394برچسب:, :: 14:11 :: نويسنده : آرشاین

مورچه خانم گفت:من زن تونمی شوم.هزارپاگفت:چراعزیزم؟مورچه:چون حوصله ی جوراب شستن ندارم

 
شنبه 21 آذر 1394برچسب:, :: 13:4 :: نويسنده : آرشاین

روزی یک پسربچه ای رودیدم که کنارساحل نشسته بود ویک ماهی توی بغلش بود بهش گفتم:آهای پسرجون چرا ماهی بیچاره رو توی بغلت گرفتی بندازش تو آب داره خفه می شه گفت:داشت خفه می شد من نجاتش دادم

 
0 0برچسب:, :: 0:0 :: نويسنده : آرشاین
با سلام.به دنیای لوکس بلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز لوکس بلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در لوکس بلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید.
در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام را حذف نمایید.امیدواریم لحظات خوبی را در لوکس بلاگ سپری نمایید...
 

صفحه قبل 1 صفحه بعد